النا

النا جان تا این لحظه 10 سال و 2 ماه و 27 روز سن دارد

نفسم به نفست بنده

النا ی من سسسسسسسسسسسسسلام ، الهی خوب باشی مامانی، دیشب نمیدونم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟اما خیلی بیتابی کردی ،فکر کنم دل درد بودی تا 5 صبح بیدار بودیم من و تو و گاهی هم بابایی طلفکی کلی اذیت شد صبح زود هم رفت کلاس .راستش وقتی جیغ میکشیدی یک بار دعوات کردم تو ساکت شدی و لب چیدی صبح خواب دیدم از بالای میز پرت شدی پایین و از شدت ترس شکه شده بودی و نفست بالا نمیومد مدام داد میزدم نفسم گریه کن مامانی جیغ بزن تا آروم بشی، خلاصه کلی هول کرده بودم از خواب که پریدم دیدم نفسم کنارم آروم خوابیده، بوست کردم گفتم دیگه هیچ وقت دعوات نمیکنم عععععععععععععععععزیزکم.


تاریخ : 19 اسفند 1392 - 00:49 | توسط : مامان فاطمه | بازدید : 2167 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

زندگی مامان و بابا

سلام به همه دوستای خوبی که لطف کردن و پیام گذاشتن قربون محبت همگی این روزا النا جون شده همه زندگی مامان و بابا سه شبه که از ساعت 12 تا 4 نیمه شب بیداره و کمی بیقراری میکنه یه خورده شرایط زندگیمون بهم ریخته البته با این وجود اینقده شیرینه که به شب بیداری ها و گرفتاری هاش می ارزه انشالله سر فرصت بتونم با سر زدن به وبلاگ های تمام شیرین گندمکاتون بتونم جبران کنم و بیشتر باهاتون آشنا بشم

 

النای نازنین هم خوبه به همه دوستاش سلام میرسونه بند نافش افتاده و کلی بزرگ تر شده از روز تولدش خداروشکر دخمل خوبیه و من و بابایی ازش راضی هستیم . عاقبت بخیر بشی دخملم. عاشقتمممممممممممم


تاریخ : 06 اسفند 1392 - 23:32 | توسط : عمه محبوبه | بازدید : 956 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید