النا

النا جان تا این لحظه 10 سال و 2 ماه و 27 روز سن دارد

مرسی که کنارمون بودین

سلام النا جون من مامان فاطمه هستم قرار بود زودتر از این ها برات وبلاگ درست کنیم اما به خاطر مشغله بابا مصطفی نشد تا اینکه شبی که دیگه همه حدس میزدن داری میای به این دنیا،زن دایی فریبا برات وبلاگ رو درست یک روز قبل از تولدت درست کرد اما درد اجازه نداد مطلبی برات قبل از تولد بنویسم، بر خلاف تصور هممون تو خیلی راحت به دنیا نیومدی و من بر خلاف میلم مجبور شدم به عمل تن بدم و از دیدن لحظه ی زیبای تولد تو فرشته ی کوچولو محروم بشم.

النای من،هممون  روز سختی رو گذروندیم، حتی بیقراری هاتو رو توی  لحظه های آخر تولدت کاملا حس کردم یادته با هم حرف زدیم بهت گفتم مجبورم عمل کنم چون شدیدا خسته شده بودم و ضعف بدن به تمایل دلم پاسخ نمی داد.

من همراهی و همدردی مامان زهرا،خاله رقیه،زن دایی فریبا ، و خاله محبوبه و دایی مهدی رو توی لحظه ای که تصمیم گرفتم سزارین کنم هیچ وقت فراموش نمیکم از اشگ ریختن و جوش زدن گرفته تا دنبال دارو رفتن و...امیدوارم توی بهترین و خوش ترین روزهای زندگیشون بتونیم من و تو بابا مصطفی در کنارشون باشیم و جبران کنیم.


تاریخ : 21 بهمن 1392 - 10:04 | توسط : مامان فاطمه | بازدید : 1462 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام